دکور مزرعه

داستان دکور مزرعه یا تم مزرعه آتلیه کودک تیرشات

روزی روزگاری، در یک مزرعه کوچک و دنج، دختر کوچولویی به نام لیانا زندگی می‌کرد. مزرعه پر از گل‌های رنگارنگ و درختان سرسبز بود و در وسط آن، یک آسیاب بادی قشنگ قرار داشت که بال‌هایش در نسیم به آرامی می‌چرخید.

لیانا هر روز صبح با شنیدن صدای آواز پرندگان از خواب بیدار می‌شد و با کفش‌های کوچکش به بیرون می‌دوید تا با حیوانات مزرعه بازی کند. او با بزغاله‌ ها دویده، با جوجه‌ها قایم‌باشک بازی می‌کرد و به اسب‌ها علف تازه می‌داد.

یک روز، لیانا متوجه شد که آسیاب بادی دیگر نمی‌چرخد. او نگران شد و تصمیم گرفت که علت را پیدا کند. لیانا با کمک دوستانش در مزرعه، متوجه شد که یک شاخه بزرگ درخت جلوی بال‌های آسیاب را گرفته است. با همکاری همه حیوانات، آن‌ها شاخه را برداشتند و دوباره آسیاب بادی شروع به چرخیدن کرد.

لیانا و دوستانش خوشحال و پر از شادی، زیر نور خورشید که از پشت آسیاب بادی می‌درخشید، رقصیدند و خندیدند. و از آن روز به بعد، لیانا هر روز به آسیاب بادی سر می‌زد تا مطمئن شود که همیشه در حال چرخیدن است.

و اینگونه بود که لیانا یاد گرفت، با کمک دوستان و همکاری، هر مشکلی را می‌توان حل کرد. و آسیاب بادی همیشه به یادآوری این درس بزرگ، در مزرعه کوچک و دنج می‌چرخید و می‌چرخید.